مشکنانیها

متن مرتبط با «مشکنان» در سایت مشکنانیها نوشته شده است

عبدالحسین بن محمد مشکنانی ، از کاتبان و فضلای قرن یازدهم هجری در اصفهان بوده است.

  • عبدالحسین بن محمد مشکنانی، از کاتبان و فضلای قرن یازدهم هجری در اصفهان بوده است.او نسخه‌ای از کتاب «صافی» فیض کاشانی را به خط نسخ در دوشنبه ۱۴ ذی‌الحجه سال ۱۱۳۲ق کتابت کرده که به شماره ۵۸ در کتابخانه , ...ادامه مطلب

  • بازیِ دنیا(شعراز اصغراسلامی مشکنانی)

  • بازیِ, دنیا  از این بازیِ, دنیا خسته ام من چو مرغی بال و پَر بشکسته ام من   شب و روزم شده آه و غم و درد به سوگ آرزو بنشسته ام من   چو مجنون مانده ام بین دوراهی به فردای دگر دل بسته ام من   گُل و بلبل سی, ...ادامه مطلب

  • بیدار شدم(سروده اصغراسلامی مشکنانی)

  • بیدار, شدم دیشب که زِ خواب ناز بیدار, شدم یک لحظه تو را دیدم و هوشیار شدم   آن زلف سیاه و رُخ همچون ماهت دیدم من و یک لحظه تو را یار شدم   باچهره ی خندان که به من رو کردی بیخود زِ خودم گشتم و بیمار شدم , ...ادامه مطلب

  • کِه خِبِر داروو شعر به گویش مشکنان همراه باترجمه(اصغراسلامی مُشکنانی)

  • کِه خِبِر دارووکِه خِبِر اِز اَری مرتضی دارووخِبِر اِز مندال و حاج رضا دارووباغی اکبر کِه شووه نار ویچینووکایا مُشکنون اَلُون صفادارووباغی پسته قاسم و سُوی چیاشاَنوم عناب اون هیرا دِوا دارووشَلَموُ چوندِری بومی وِچه هابه گِمونوم باغی سید موسا داروودوباره سید مصطفی لِوی سِر اُودِرو دستاش چوو هیرا شِما دارووگِزرُش بکاشته امسال گَمونُوممندالی سُنجِو و تُو سیا دارووخاطراتی وِچه گیهامون یابوُکِه واژووه دُنیامون وفا داروومُشکنونی بِشه دَردات چاره کِهغَمی هِزِه هیرا تو بِلا دارووسروده :اصغراسلامی مُشکنانیمشکنان 85کیلومتری اصفهان *نائینترجمهچه کسی خبر دارهچه کسی خبر از آسیاب مرتضی دارهخبر از مندال و حاج رضا دارهباغی اکبر چه کسی میره انار بچینهکجای مُشکنان الان صفادارهباغ پسته قاسم و سیبی چیهاشهنوز عناب اون برا دوا دارهشلغم و چغندر  بومی بچه  هابه گمانم باغ سید موسی دارهدوباره سید مصطفی دم  سرآبتوی دستهاش چوب برای شما دارهزردک کاشته امسال گمانممندالی سنجد و توت سیا دارهخاطراتی بچه گیهامون تمام شدچه کسی میگه دنیامون وفا دارهمشکنانی برو دردهات چاره کنغم دیروز براتون بلا داره moshkenaniha@Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حیفم آمد(شعر:اصغراسلامی مشکنانی)

  • حیفم آمد حیفم آمد ننویسم که چه حالی دارم در فراق تو عجب فکر و خیالی دارم گوشه ای خلوت و تنها به دلم جا کردی از برای تو گلم عشق حلالی دارم قفسم تنگ شده گرچه به حسرت امّا به هوای سر کویت پر و بالی دارم خجلم گر که بگویم شده ام درمانده مانده ام بر در لطف تو سؤالی  دارم گرچه دلتنگم و امید به قلبم خفته از تمنا پُرم و کاسه ی خالی دارم مُشکنانی چه کند تا که ببیند رُخ تو نکند از درت امید محالی دارم شعر:اصغراسلامی مُشکنانی با تشکر از دوست واستاد ارجمندم آقای محمد خاکسار (آذرخش) moshkenaniha@ مُشکنان 85کیلومتری اصفهان *نائین + نوشته شده در  چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:0&nbsp توسط اصغراسلامی مشکنانی  |  ,آمدشعراصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب

  • هوایی وُو(شعرباگویش مشکنان همراه با ترجمه فارسی ***سروده اصغراسلامی مُشکنانی)

  • هوایی وُو زُنه گُو مالی دِلُم هوایی ووُ عاشقی اون حرمی الهی ووُ گامه راهی بِبون اما بِنبوُ آخه شُمُونوم فقط خدایی ووُ گومه جُون هاتون رو ره یی کربلا دِلوم از وِس گی گو کربلایی ووُ نَزونه گُو چه خِبروُ یُون روُ وا اربعین نَوا گُو مالی ع,وُوشعرباگویش,اصغراسلامی,مُشکنانی ...ادامه مطلب

  • خار و گل(شعر از اصغراسلامی مشکنانی)

  • خار و گل گفت خاری به گل ای تاج سرم غرق در ناز نشستی به برم من اگر آخته و جرارم تو چه زیبایی و خوش در نظرم دل من سخت و سراسر کینه تو لطیفی و چنان آئینه نیست یاری و مریدی بر من تو ولی جایگهت بر سینه خوش بحالت که چنین دلشادی ز غم و رنج زمان آزادی دل م,اصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب

  • چهره ی ماه(شعر:اصغراسلامی(مشکنانی)

  • چهره ی ماه چهره ی ماه چو شد نقش در آب دور شد از نظرم خاطر خواب همچو مجنون شدم و دل آشوب باز افتاد به جانم تب وتاب نفسم حبس شد اندر سینه مات ماندم چه کنم در مهتاب چهره ی ماه تماشایی بود لحظه ی دیدن آن شد کمیاب تا به خود آمدم آن شب طی شد سحر,ماهشعراصغراسلامیمشکنانی ...ادامه مطلب

  • چه کاره یه(شعرباگویش مشکنان همراه باترجمه)سروده اصغراسلامی مشکنانی

  • چه کاره یه   به خیالُوت گُو کِه یِه ,چه کاره یِه دِروُ دنیا اسیر وُ آواره یِه   گَمُونی  کِره تا کیگه  مُونیه گُ سِرُت خاشو وُ رَجَز خُونیه   یات وانَشوُ کِه بُو یه کادِبُویه پِی الواتی و دعوا دِبُویه   مُو گُ  خُب اِز اورو ات خِبر دارُون اما چاره ای بجز یُون نداروُن   تو گُو روباه صفت وُ ریا کاره خُوی مردُم گِمُونُوم دعوا داره   نِمَکی زَخمی دِلی مُشکنونه مُطمئنُون عَمروُعاصی زِمونه   پُووُت و کا,کاره,یهشعرباگویش,مشکنان,همراه,باترجمهسروده,اصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب

  • دل پرخون(شعر:اصغراسلامی مشکنانی)

  • دلِ پُر خون درپسِ چهره ی شادم دلِ پُر خون دارم کوله باری ز غمِ عاشق مجنون دارم درفراغت چه کنم نیست مرا امیدی روز وشب از غم دوری دلِ محزون دارم دست تقدیر جدا کرده تو را از بر من داغ دارم به دل و گونه ی گلگون دارم جامه ی تیره به تن کرده ام و گریانم طاقتم طاق شده صبر فریدون دارم تو شفا میدهی اما ز غمت بیمارم انتظار کرم و لطف صدافزون دارم مشکنانی که به تو بوده و هست امیدش چو تو باشی ,پرخونشعراصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب

  • روزگای مشکنان(شعر:اصغراسلامی مشکنانی)

  • روزگار مُشکنان روزگاری مشکنان آباد بود زادگاه مردمی آزاد بود مردمانش در پی کار و تلاش حال و روزش حال و روزی شاد بود مهد آدابی از آئین کهن ریشه در تاریخ و با بنیاد بود هند کوچک بود نامش در قدیم کوچه باغش غرق در شمشاد بود حال و روزش گرچه حالا خوب نیست فارغ از درد و غم و فریاد بود مشکنانی بهر چه اینگونه شد کی چنین اوضاع و حالش حّاّد بود شعر:اصغراسلامی مشکنانی درتلگرام باشمائیم moshkenaniha@ m,روزگای,مشکنانشعراصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب

  • دُوتی خاله(شعربه گویش مشکنان همراه با ترجمه )اصغراسلامی مُشکنانی

  • شعر باگویش مُشکنان دُوتی خاله دُوتی خاله مُوجی بی وفا وابو پِی دُنیا بِشُو وُ سِوا وابوُ وِچه ها غمگین و بی ما وابُوئیند زِندگیم غُباری رو هوا وابُو خُووُشُم بِوات بِمُونه پیشُمون بِشُوُو زخمی دِلُش دِوا وابُو مُو خُویی دوتا وِچه هاش چه کِرون گِره از مُشکلی اون گُو وا وابوُ جِوُونیم و آرزوم بِش,دُوتی,خالهشعربه,گویش,مشکنان,همراه,ترجمه,اصغراسلامی,مُشکنانی ...ادامه مطلب

  • تنهایی(نوشته اصغراسلامی مشکنانی)

  • آنقدر خسته ام که نای نفس کشیدن ندارم دراین دنیایی که هم نفسی نیست. تنهامانده ام باکوله باری از غم. سالهاست قدم برداشته ام تاحالا که رسیدم به آخر راه. به بن بست تنهایی. دلم گرفته وهوای چشمانم بارانیست. شاید ,شاید بهار آمده اما نه دور تا دورم برگهای زرد وخزان شده محبتم را میبینم که دست سرد وبی رحم,تنهایینوشته,اصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب

  • ماماجُون(شعر باگویش مشکنان همراه باترجمه)نوشته اصغراسلامی مُشکنانی

  • ماماجُون   ماماجُون وِروُ بِشه بُز بِچانه داس و بُغچه ت جی کِناری حوض هانه      بُزی مُرتضی, هِزه مَخ وابِهه نَزُنه بُزُش واوُسِهِ اون یا نه اِگه زو واگَرتایه نازُت بِشوُن اُون تُوشکِه ها بِکوبه روُ یانه نونی حُشک و ماستینه م هیرات هانا زُونه ماما بُغچه نونُت کایانه موُ شوُنه سِراُو گُو رختا بشور,ماماجُونشعر,باگویش,مشکنان,همراه,باترجمهنوشته,اصغراسلامی,مُشکنانی ...ادامه مطلب

  • قدیما(شعرباگویش مشکنان همرا باترجمه)شعر:اصغراسلامی مشکنانی

  • قدیما قدیما شِیطون و بی حیاء بُویُون اِز وچه خوبا هَمِش سِوا بُویُون دِروُ باغ و کِشوُن و خِرابه ها وِل بُویُون و خلاصه بِلا بوُیُون میُونی جَمعی دُوتیا مُشکنُون عاشقی یک دُتی کدخدا بُویُون اما کدخدا گُو راضی نَبَهَ  مُو میُونی زیمین و هوا بوُیُون کیه کدخدا بِله اُ مالی خُب عاشقی اون کیه باصفا ,قدیماشعرباگویش,مشکنان,همرا,باترجمهشعراصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها