بیدار, شدم
دیشب که زِ خواب ناز بیدار, شدم
یک لحظه تو را دیدم و هوشیار شدم
آن زلف سیاه و رُخ همچون ماهت
دیدم من و یک لحظه تو را یار شدم
باچهره ی خندان که به من رو کردی
بیخود زِ خودم گشتم و بیمار شدم
آن قد بلند و رُخ گندم گون ات
مهری به دلم فکند وغمخوار شدم
یک عمر در انتظار رویت بودم
با دیدن تو یار وفادار شدم
حالا که دو چشمان گنه آلودم
پُر اشک شده ز کرده بیزارشدم
سروده اصغراسلامی, مشکنانی,
مشکنان 85کیلومتری اصفهان _نائین
مشکنانیها...برچسب : نویسنده : moshkenanihaa بازدید : 128