دگر مرو
گفتم بمان به کنارم دگر مرو
دردم دوا بکن تو نگارم دگر مرو
گفتی اگر که در بر تو شکوه سر دهم
بازم چنین ندا دهی یارم دگر مرو
گفتم امید من که وجودم ز بود توست
من شکوه ای ز یار ندارم دگر مرو
گفتی که راه من از تو جدا شده
گفتم بگو به جز تو که دارم دگر مرو
گفتی که خسته ام ز زمانه سخن مگو
گفتم به چشم , بهارم دگر مرو
گفتی که مُشکنانی تو آخر به خود بیا
کمتر به من بگو که قرارم دگر مرو
گفتم مگر نه اینکه تویی یار و همدمم
ای ماه روشن شب تارم دگر مرو
شعر:اصغراسلامی مُشکنانی
مُشکنان 85کیلومتری اصفهان نائین
moshkenaniha@
https://t.me/eslamimoshkenani
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 0:4  توسط اصغراسلامی مشکنانی |
مشکنانیها...برچسب : اصغراسلامی,مُشکنانی, نویسنده : moshkenanihaa بازدید : 121