حیفم آمد حیفم آمد ننویسم که چه حالی دارم در فراق تو عجب فکر و خیالی دارم گوشه ای خلوت و تنها به دلم جا کردی از برای تو گلم عشق حلالی دارم قفسم تنگ شده گرچه به حسرت امّا به هوای سر کویت پر و بالی دارم خجلم گر که بگویم شده ام درمانده مانده ام بر در لطف تو سؤالی دارم گرچه دلتنگم و امید به قلبم خفته از تمنا پُرم و کاسه ی خالی دارم مُشکنانی چه کند تا که ببیند رُخ تو نکند از درت امید محالی دارم شعر:اصغراسلامی مُشکنانی با تشکر از دوست واستاد ارجمندم آقای محمد خاکسار (آذرخش) moshkenaniha@ مُشکنان 85کیلومتری اصفهان *نائین + نوشته شده در چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:0  توسط اصغراسلامی مشکنانی | ,آمدشعراصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب
محرم آمد غبار غم دوباره در هوا شد محرم آمد و وقت عزا شد رسیده کاروان از راه مکّه ولی کوفه دوباره بی وفا شد حسینم وا حسینم وا حسینم حسینم وا حسینم نور عینم حسین ویاوران با وفایش به قربان مرام وآن صفایش اجابت کرده اند آنها پیامی که دادند کوفیان نامه برایش حسینم وا حسینم وا حسینم حسینم وا حسینم نور عینم ولی افسوس کوفه در خطا رفت به سمت ظلم و جور و در جفا رفت در آن وادی شده تنهای تنها حسین با کار,آمدشعر,اصغراسلامی,مُشکنانی ...ادامه مطلب