آنقدر خسته ام که نای نفس کشیدن ندارم دراین دنیایی که هم نفسی نیست. تنهامانده ام باکوله باری از غم. سالهاست قدم برداشته ام تاحالا که رسیدم به آخر راه. به بن بست تنهایی. دلم گرفته وهوای چشمانم بارانیست. شاید ,شاید بهار آمده اما نه دور تا دورم برگهای زرد وخزان شده محبتم را میبینم که دست سرد وبی رحم,تنهایینوشته,اصغراسلامی,مشکنانی ...ادامه مطلب